تو در حاشیه ی گرداب به همه ی تعلقاتت آویزان ماندی ...

ساخت وبلاگ

 عجیب است... در ماندنمان با هم من بودم که رنج می کشیدم ... در نبودنمان هم، من..... از آنچه که به نظر می رسید انتخاب من است. از آنچه که انگار من می توانستم به سادگی آن ....... و نمی دادم.......


تو هم در عذابی سخت بودی. هرگز اختیاری از خودت نداشتی. خانواده ات و مذهبت و خاستگاه اجتماعی ات و اعتيادت به مزخرفاتی که جامعه ات هر روز در گوشت می خواند که چنین نباید باشد و چنان نمی تواند باشد. تو را همیشه در حاشیه ی ماجرا - ماجرای من و تو- نگاه می داشت.

تو در حاشیه ی گرداب به همه ی تعلقاتت آویزان ماندی ... تلخ شاید

 و در نوعی وسواس دائم،
سخت بود. می دانم.

زمان گذشت. تاب آوردم. من همچنان جسور پر تلاش ... و تو همچنان بسته به ریشه هایت.
حالا انتخاب کردم. نو ماندی، و زمینی که باید بر آن زندگي و عشق .... را در خود ادامه می دادم، دادم. و دیگر شبیه به گذشته نبوم.

تو در ....... همچنان، هیچ چیز به گذشته نمی ماند. مهلکه گذشته است و خانواده ات و مذهبت و خاستگاه اجتماعی ات و اعتيادت به مزخرفات ، مزخرفاتی که جامعه ات هر روز در گوشت می خواند همه مانده اند، اما بودنشان، علی رغم همه ی تلاشت، درمانت نمی کند.

ومردی را  که دوستش داري دیگر در تو نیست.
شاید این تو هستی که می دانی. حتی پیش از من.....

آنچه که انگار من می توانستم به سادگی آن را پایان دهم، و نمی دادم. و چه زيباست ....... 

خاطرات عاشقانه من و تو ....... بانو...
ما را در سایت خاطرات عاشقانه من و تو ....... بانو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fparvaz55a بازدید : 224 تاريخ : پنجشنبه 9 خرداد 1398 ساعت: 16:04